امام علی (ع) می فرماید
۞ هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است. ۞
Tuesday, 3 December , 2024
امروز : سه شنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۳ - 2 جماد ثاني 1446
شناسه خبر : 9420
  پرینتخانه » فرهنگی, هنر وتجربه تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۶ |

بیروت در آتش و شعر

انفجاری که بخشی از شهر بیروت را در خود سوزاند حالا شعرهایی را از این شهر دوباره تازه کرده است. به گزارش خط سوم هنر به نقل از ایسنا، صدای انفجاری که روز سه‌شنبه (چهاردهم مردادماه ۹۹) در بیروت رخ داد، از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به گوش جهان رسید و در این میان، […]

بیروت در آتش و شعر

انفجاری که بخشی از شهر بیروت را در خود سوزاند حالا شعرهایی را از این شهر دوباره تازه کرده است.

به گزارش خط سوم هنر به نقل از ایسنا، صدای انفجاری که روز سه‌شنبه (چهاردهم مردادماه ۹۹) در بیروت رخ داد، از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به گوش جهان رسید و در این میان، همدردی با زنان، مردان و کودکان زخمی و سوخته این شهر باعث شد تا شعرهایی که نشان از زخم‌های کهنه بیروت دارند، دوباره تازه و دست به دست شوند.

در این میان شعری به نام «لبیروت» از جوزف حرب به زبان اصلی و به زبان فارسی با ترجمه محمد حمادی بیشتر توسط کاربران منتشر می‌شود. این شعر در پی می‌آید:

«لبیروت من قلبی سلامٌ
لبیروت و قُبلٌ للبحر و البیوت
لصخرهٍ کأنها وجه بحارٍ قدیمِ
هی من روحِ الشعب خمرٌ
هی من عرقِهِ خبزٌ و یاسمین
فکیف صار طعمها طعم نارٍ و دخانِ
لبیروت مجدٌ من رمادٍ
لبیروت من دمٍ لولدٍ حُملَ فوق یدها
أطفأت مدینتی قندیلها
أغلقت بابها أصبحت فی السماء وحدها … وحدها و لیلُ

أنتِ لی أنتِ لی أه عانقینی
أنتِ لی رایتی و حجرُ الغدِ
و موج سفرٍ

أزهرت جراح شعبی أزهرت..
دمعه الأمهات .. أنتِ بیروت لی أنتِ لی أه عانقینی

جوزف حرب

**
بیروت را درود و سلامی از قلبم
و بوسه‌هایی نثار دریا و خانه‌هایش
برای صخره‌ای بسان چهره‌ی دریانوردی کهن
بیروت شرابی از روح و روان ملت،
بیروت نان و یاسمنی از دسترنج ملت است
پس چگونه به طعم آتش و دود درآمد
بیروت را افتخار و ابهتی‌ست از خاکستر
بیروت را خون فرزندی‌ست که بر دستانش حمل شد
شهر من چراغش را خاموش کرد
دروازه‌اش را بست و در آسمان تک و تنها ماند
تنها با شب…

تو از آن منی… آه تو از آن منی، مرا در آغوش بگیر
تو پرچم منی و دامان آینده‌ام
و موجی برای سفرم

زخم‌های ملتم شکفتند
شکفتند.. اشک‌های مادران…
تو از آن منی بیروت… تو از آن منی… آه مرا در آغوش بگیر»

جنگ در لبنان و بیروت تاکنون شعرهای بسیاری را به زبان عربی برجا گذاشته است، شعرهایی که حالا به انفجار بیروت رسیده‌اند و به دلیل این رخداد بار دیگر توسط کاربران دنیای مجازی بازخوانی می‌شوند.

در این میان، شعرها و بخشی از نامه‌های نزار قبانی، شاعر سوری هم بسیار دیده می‌شود. همسر نزار قبانی در یک انفجار در بیروت کشته شد و این شاعر در پی این اتفاق چنین نوشته بود: «بلقیس رفته بودی انار بخری؛ دانه‌هایت را آوردند»

شعری از نزار قبانی که توسط احمد پوری ترجمه شده‌ است در ادامه می‌آید:

ما را ببخش
اگر در بستر مرگ تنهایت گذاشتیم
اگر چون سربازان شکست‌خورده ترکت کردیم
ببخش ما را
اگر رودخانه‌های پرخون را دیدیم
شاهد تجاوز به تو بودیم
اما خاموش ماندیم

در میان اندوهی چنین بگو آیا حالت خوب است
آیا فشنگ تک‌تیرانداز
دریا را هم از پا درآورده
آیا عشق نیز
همراه هزاران دیگر پناهنده شده
و شعر
پس از تو شعری هم مانده
جنگ بیهوده
سلاخی‌مان کرده
از درون تهی‌مان کرده
مردمان ما را به چهار گوشه پراکنده
مطرود و درمانده
بی آن‌که اخطاری دهد
چون یهودی سرگردان کرده است ما را

خواستند از ما تیراندازی بیاموزیم
ما نپذیرفتیم
از ما خواستند خدا را به دو نیمه کنیم
ما شرمسار شدیم
ما به خدا باور داریم
چرا او را از معنی تهی کرده‌اند
از ما خواستند علیه عشق شهادت دهیم
اما ما چنین کاری نکردیم
به ما گفتند دشنام دهیم بیروت را
که با عشق و نان ما را پرورانده
و مهربانی به ما آموخته
ما سر باز زدیم از درشتخویی با پستانی که
از آن شیر خورده‌ایم
ما در برابر تفنگداران ایستادیم
جانب بیروت را گرفتیم… جانب کوه را دره را
جانب لبنان را… صلیب را حلال را
ما لبنان را چشمه‌ها و فواره‌های آن را
کشور خوشه‌های انگور و عشق را
حمایت کردیم
و ما با کشوری ایستادیم که شعر به ما آموخت
و هدیه نوشتن به ما ارزانی کرد

بیست ماه تبعید را تاب آوردیم
در این مدت اشک‌های‌مان را سر کشیدیم
و همه جا را به دنبال عشقی جدید پیمودیم
اما نیافتیمش
شراب از همه تاکستان.ها سر کشیدیم
اما سرخوش نشدیم
و به دنبال جایگزین درآمدیم
جایگزین بیروت کبیر
بیروت خوب
بیروت زلال
نیافتیم آن را
بازگشتیم و بوسه بر زمین زدیم
بوسه بر سنگ‌هایش که شعر از آن جوانه می‌زند
و تو را در آغوش گرفتیم
سبزه‌زار و پرندگانت را
آفتاب و خیابان‌های ساحلی‌ات را
و چون دیوانگان بر عرشه‌ی کشتی غرق‌شده گریستیم
تو تک هستی بیروت چون‌ تو در جهان نیست

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.