امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ - 21 جماد أول 1446
بهمن مفید: شغلم بازیگری است تا دم مرگ
قصهش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد،علی فرصت. آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود.. آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دواخوری، تو نمیری، به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین،..اینها […]
قصهش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد،علی فرصت. آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود.. آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دواخوری، تو نمیری، به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین،..
اینها بخشی از دیالوگهای معروف بهمن مفید است؛ هنرپیشهای که با اجرای یک تیپ ساده در فیلم «قیصر» پای در راه بازیگری نهاد. چهرهاش تکیده اما همچنان سرحال و قبراق است. حضورش در «عصر یخبندان ۴» به عنوان گوینده از آخرین فعالیتهای این هنرپیشه کهنهکار به شمار میرود.
*می دانم هر چه از شما بپرسم کلیشه ای خواهد شد اما میخواهم از دوران ماقبل قیصر بپرسم و از خانواده هنرمند شما بیشتر بدانیم تصور بسیاری از اهالی سینما از شما این است که حضور شما در عرصه بازیگری ریشه در قیصر دارد؟
– خدمت شما عرض کنم که پدر من آقای غلامحسین خان مفید جزء اولین دبیران ورزش بودند که در ورزش نوین ایران فعالیت میکرد تا قبل ایشان حوزه ورزشهای میدانی به زورخانه خلاصه میشد. میر مهدی خان برزانده به همراه غلامحسینخان مفید ورزشهای نوین در ایران را پایه گذاری کردند. پدرم روزها فعالیت ورزشی داشت و بعدازظهر تا پاسی از شب در حوزه تئاتر فعالیت میکرد. غلامحسینخان مفید عاشق شاهنامه بود و اغلب نمایشهایی که ایفا میکردند اقتباسهایی از قصههای شاهنامه بود. همکاران ایشان در آن دوره به ایشان میگفتند، دیگر روی دست آقای مفید در رستم بازی کردن نخواهد آمد.بدون اغراق عرض میکنم رستم را واقعاً بی نظیر بازی میکردند. در سن ۷۵ سالگی هم آخرین جشن هنرستانیها که برگزار میشد من سهراب و ایشان نقش رستم را بازی میکردند واقعاً اجرای بی نظیری بود در آن سنی که با مشکلات کلیوی دست به گریبان بودند.
*شروع فعالیتهای هنری ایشان در چه دورهای اتفاق افتاد و در آن دوره با چه کسانی دیگری همکار بودند؟
– در آن دوره ای که آقای حالتی،سارنگ و آقای محتشم تقریبا سری نخست تئاتری بودند اما غلامحسین خان بیشتر شاهنامه کار میکرد. پدر من جزء اولین کسانی بود که روی صحنه نمایش بازی میکرد تا قبل از آن اغلب نمایشها در میادین و مکانهای عمومی برگزار میشد اما همانطور که اشاره کردم بیشتر شاهنامه کار میکردیم.
*همکاری شما با بیژن مفید چگونه شکل گرفت ؟
– برادر بزرگم بیژن مفید به دلیل علاقهمندی به دانشکده ادبیات رفت و ادامه تحصیل داد، بیژن بعدها رفت با آقای کوئمبی و دیویدسون و کسانی که از خارج آمده بودند همکاری کرد، بیژن هم مترجمشان بود هم دستیارشان. بعد از مدتی هم خودش در عرصه کارگردانی فعالیت کرد، من موفق به همکاری با برادرم شدم و در نتیجه این شانس را داشتم که تمام کارهایی که به نظر نشدنی میآمد و بیژن تشخیص میداد که شدنی است را انجام بدهم، در نتیجه در حرفه بازیگری بیشتر از بقیه جا افتادم.از چهار سالگی هم در نمایش یوسف و زلیخا بازیگر نقش کودک بودم. بازیگر این نقش باید روی صحنه حرف میزد، منم هم بچه درشتی بودم، قنداقم میکردند و میآوردند روی صحنه. آنقدر خوب اجرا کرده بودم که بعد از آن در تئاترهای دیگر هم به عنوان کودک هنرمند از من استفاده میکردند. تا سالیان در بسیاری نمایشها به جای اسم من از عنوان کودک هنرمند استفاده میشد.
*چرا از اسم حقیقی شما استفاده نمی شد؟
– چون در مدرسه با گرفتاری عدیده ای مواجه میشدم اگر شاگردی میرفت مثلاً تئاتر بازی میکرد،معلمها اذیتش میکردند. مثلاً معلم میگفت اگرتو آنقدر خوب تئاتر بازی کنی چطور مثلاً مشقت را ننوشتی و گرفتاریهایی از این دست. اسم بازیگران کودک را به این دلیل نمی نوشتند و از عنوان کودک هنرمند استفاده میکردند.
*در تئاتر با کدام بزرگان همکاری داشتید؟
– من حین همکاری متدوام با بیژن، با گروه هنر ملی و آقای عباس جوانمرد همکاری داشتم. بعد هم زمینه همکاری با شاهین سرکیسیان پیش آمد .بیشتر به عنوان اکتور تاتر شناخته میشدم و تقریبا با بزرگان این عرصه قبل از ورود به حوزه سینما همکاری داشتم.
*سایر اعضای خانواده یعنی برادر و خواهرهای شما هم در این حوزه فعال بودند؟
– برادر دیگرم اردوان متخصص کارهای بیژن بود. اردوان رفته بود دورههای مختلفی در آمریکا،ایران وفرانسه دیده بود. در حرفه خود واقعا بی نظیر بود.ایشان به عنوان کارگردان نمایشنامههای حوزه کودکان شناخته میشد.اردوان در حوزه کودک به صورت تخصصصی تحصیل کرده بود و ما به صورت خانوادگی عاشق کارهای عروسکی بودیم. پدرم هم به این حوزه دلبستگی خاصی داشت. مثلاً نمایشی را در انزلی اجرا میکرد با عنوان «فوتبال حیوانات». ماسک میساخت، لباس درست میکرد، خیلی عاشق این کارها بود. به این دلیل ما هم به صورت جمعی به فعالیت در این حوزه علاقه مند بودیم. خواهر کوچکم،هنگامه مفید، در حوزه کودک و نوجوان فعالیت میکند.به نظرم هنگامه نویسنده، کارگردان و هنرپیشه خوبی است.
*برگردیم به آن سال ها، شما فعالیت زیادی در تئاتر در دهه ۴۰ و ۳۰ فعالیت داشتید چرا پیش نیامد تا قیصر در سینما فیلمی را بازی کنید؟
– اصلاً نمی خواستم به حوزه سینما ورود پیدا کنم. من کارمند وزارت فرهنگ و هنر بودم و در آن زمان وزارتخانه اجازه نمی داد هنرپیشه هایش خارج از حوزه تئاتر فعالیت کنند. یعنی نه تنها در سینما بلکه در محیط خارج از وزارت خانه اجازه نداشتیم فعالیت کنیم. مثلا حق رفتن به نمایشنامههای شبانه لاله زار را نداشتیم ، چونکه از وزارتخانه حقوق میگرفتیم.
*شما، اسفندیار منفرد زاده، احمدرضا احمدی و آقای کیمیایی همه بچه محل بودید؟
– بله همه بچه محل بودیم، نه اینکه منازلمان به هم نزدیک باشد ولی اهالی یک محل بودیم مثلاً آنها در سقا باشی مینشستند ما در شهباز مینشستیم. فاصلهمان یک کیلومتر هم نبود. یادش بخیر مرا یاد احمدرضا احمدی انداختی. من واقعاً شاعر روی دستش ندیدم، بینظیر بود از بچگی هم شیرین و خوشمزه بود. سر میدان ژاله یک قهوهخانهای بود به اسم قهوه خانه درویش. در واقع قهوه خانه به معنی چایخانه نبود. یه جایی بود مثل کافه پریای آن زمان .جوانها جمعهها آنجا دور هم جمع میشدند.در این قهوه خانه آدمی بود به اسم ممد گردویی،ممد سرداب،….دهها اسم داشت بعد از ظهرها پاتوقش قهوهخانه درویش بود.
*قبلا گفتید آدم چاخان بازی بود؟
– در چاخان کردن رو دست نداشت. مثلاً میگفتند فلان آدم معروف کتک خورد و در روزنامهها راجع این قضیه مینوشتند، توی قهوه خانه پیش همه میگفت کار من بود. فلانی را زدم، ایکس با من درگیر شد، ایگرگ معروف را حالش را گرفتم و….اغلب بچهها هم خیلی بهش گوش میکردند.گردویی که شروع میکرد منم یه بساط مثل خودش درست میکردم . میآمدم، یک لگد میزدم به میز و شروع میکردم .من بودم حاجی نصرت، رضا پونصد،علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود…
*این دیالوگ را شما ساخته بودید؟
-این روایت را تعریف میکردم.ممد گردویی هم عصبانی میشد، چاقو میکشید و دنبال من میدوید و میگفت چرا نمی گذاری ما دوزار پیدا کنیم… آقای کیمیایی و بچههای دیگر هم میخندیدند. از طرفی دیگر ما سال به سال قراردادمان را در وزارت ارشاد تمدید میکردیم.در آن سال اعتصاب کردیم من و فنی زاده، آقای کشاورز و خیلی از بچهها مثل آقای جمشید مشایخی هم بود از وزارتخانه آمدیم بیرون.
*چرا؟
– چونکه نمیخواستند استخداممان کنند، میخواستیم استخدام رسمی شویم، بیمه داشته باشیم، مثل بقیه. وقتی که آمدیم بیرون درست موقعی بود که آقای کیمیایی به من گفتند که تکه معروفی که در قهوهخانه اجرا میکردی را میخواهم برای فیلمم. میخواهم با اجرای این بخش ضرباهنگ فیلم را عوض کنم. یعنی فیلم داره خیلی نرم جلو میرود یکدفعه از این نقطه مشخص که در آن حضور داری ریتم تند تر خواهد شد که میخواهم تغییر ضرباهنگ با این دیالوگ تو شروع شود. البته خود آقای کیمیایی هم به متن اجرا شده خیلی اضافه کرد. چون از اداره آمده بودم بیرون گفتم باشه حتی اصلاً صحبت از پول و دستمزد نکردم. حضورم رفاقتی بود. رفتم و بخش معروف مورد اشاره را اجرا کرد، مازیار پرتو یک ضرب آن را گرفت یعنی همان یک پلان اول ما کارمان را انجام دادیم. بعد از مدتی از طرف اداره فرستادند دنبالم که برگردیم تا مراحل استخدام ما صورت پذیرد. آقای جمشید مشایخی که میدانید چگونه اخلاقی دارد وقتی قراری میگذارد مردانه پایش میایستد.آقای مشایخی گفت من چون قرار گذاشتم که برای آقای کیمیایی کار کنم باید این فیلم را بازی کنم بعد بر میگردم اداره. میدانید آقای کشاورز قرار بود که نقش خان دایی را بازی کنند آقای جمشید مشایخی در قیصر قرار بود نقش «فرمون» را بازی کنند که در نهایت آقای ملک مطیعی بازی کردند. آقای کشاورز برگشتند اداره و در نتیجه آقای مشایخی آمدند نقش خاندایی را بازی کرد و آقای کیمیایی هم فرستادند دنبال آقای ملک مطیعی که بیایند این نقش را بازی کنند. آقای ملک مطیعی هم البته خیلی لطف کردند چون ایشان جزء قدیمیترین هنرپیشهها بودند اما به خاطر آقای کیمیایی و سناریو حضور در این فیلم را پذیرفتند. خیلی خوششان آمده بود واقعاً عالی بازی کردند و حضورشان خاطرهانگیز شد. بعد از قیصر دیگر به من و آقای مشایخی مکرراً فیلم پیشنهاد میشد و ما دیگر به وزارت خانه نرفتیم.
*یعنی به خاطر یک نقش کمتر از یک دقیقه و سی ثانیه؟
– اولش قرار نبود وارد حوزه سینما شوم چون برادرم بیژن و پدرم دوست نداشتند که ما وارد عرصه بازیگری در سینما شویم. خانوادگی دوست داشتیم در حوزه تئاتر کار کنیم. آنهم هم در حوزه کودکان و اقتباسهای شاهنامه ای کار کنیم.
*واکنش برادر بزرگ و پدر به حضور شما در سینما چگونه بود؟
– واقعاً به رویم نیاوردند. ولی شنیدم مادرم میگفت همه فیلم هایت را میروند و میبینند. ولی پدرم اصلا به رویم نیاورد. ولی دوست نداشتند در سینما فعالیت داشته باشم. بیژن حتی توی «شهر قصه» متلک هم به من گفته بود «…یا بروم تو سینما، هر شبه آکتوری کنم، اگر که آکتوری نشد،نقش رجیستری کنم.
چرا خجالت بکشم، یا بکنم رودرواسی…» و دراین بخش از شهر قصه با من شوخی کرده بود.
*بیژن خان از آکتوری در سینما خوشش نمیآمد؟
– نه اینکه خوشش نمی آمد میگفت که بچه تئاتر حیف است بروند در سینما وبچه سینما هم حیف است بیاید در تئاتر .هر کسی کار خودش را انجام دهد.حتی چند بار به من گفت که دست از بازیگری در سینما بکشم.همیشه این مثال را برایم میزد و میگفت بازیگری که با سینما شروع کرده تصور میکند روی صحنه هم میتواند برود.در صورتی که هنرپیشه سینما مثل آکاردئون نواز میزند و هنرپیشه تاتر به مثابه سه تارنواز است. هر دو نوازنده هستند ولی اصلاً به هم ربطی ندارد یعنی کسی که آکادئون میزند قرار نیست که سه تار هم بزند کسی هم که سه تار میزند قرار نیست بتواند آکاردئون بزند .البته بعد از یک مدت تمرین هر دوتاساز را میتوان نواخت چون نوازنده مبنای موسیقی را میشناسد. ولی به همین راحتی هم نیست که چون من آکتور سینما هستم صبح بروم تئاتر بازی کنم.
*وقتی بازیگر تئاتر وارد سینما میشود یک مقدار برای اجرای صحنهای تنبل میشود؟
– یا بالعکس وقتی بازیگر صحنه و با نفس تماشاچی آشنا، وقتی میرود جلوی دوربین تقریبا نمی داند باید چه کاری انجام دهد.
*نگرش شما تا قبل از سال ۴۸ نسبت به تولیدات سینمای ایران چگونه بود؟
– کلاً من زیاد سینما رو به آن معنا نبودم ولی فیلمهای وسترن را خیلی دوست داشتم این گونه خاص سینمایی را دنبال میکردم. فیلمهای خوب ایرانی را هم معمولاً نمی شد که نبینی، سالن سربازی بود که طاق نداشت فکر میکنم تالار فرهنگ که الان شده تالار رودکی. اون موقع فیلمهای خوب ایرانی را برای هنرمندان تابستانها نشان میدادند و ما همه میرفتیم در این سینمای تابستانی فیلمها را تماشا میکردیم .قبل از سال ۴۸ و حضور در قیصر من با سینمای ایران هم خوب آشنا بودم. آکتورهای سینما از رفقای پدرم بودند. بعضی از آنان شاگردهای پدرم بودند مثل آقای سارنگ، محتشم، مجید محسنی و مرتضی احمدی. من کلاً کارهای نمایشی را دوست داشتم و تقریباً از آنها جدا نبودم وهمه را میدیدم.
*شما با این گرایش عمیقتان نسبت به هنر اصیل تئاتر و این مراقبتهای خانواده به لحاظ نگرش، غیر از فیلمهای کیمیایی و حاتمی سایر فیلم هایی که بازی میکردید پیرنگها و قصههای تکراری و مشابه داشت. برای یک هنرپیشه در پیش گرفتن چنین روندی چندان هم جالب نیست؟
– ارتزاق در بازیگری خیلی مهم است. من شغلم بازیگری بود و هست بعدها که آمدم در سینما اشتغال دیگری غیر از بازیگری نداشتم، نمیتوانستم به حرفه دیگری بپردازم،باید زندگی میکردم.نکته دیگر این است خود مردم هم توقعشان از جایگاه اجتماعی یک هنرپیشه بالاتر میرود. مثلاً وقتی میدیدند که آکتورشان با دوچرخه یا پیاده به سر کار میرود باورشان نمی شود. مجبور بودیم یک ماشین خوب بخریم و اقساطش را باید پرداخت میکردم.ضمن اینکه از پیشنهاد هایی که میشد اگر سه تا از پیشنهادهایی را که رد میکردی باید دو تای دیگر را قبول میکردی و گرنه از چرخه حرفه ای کنار گذاشته میشدی. قبول دارم درخیلی از فیلمهای عالی بازی نکردم ولی من در هر فیلمی که بازی میکردم با تمام وجود کار میکردم. البته به شما بگویم که من اصلاً زمینه رشد برایم فراهم نشده بود.من شش هفت سال در سینما بودم داشتم دست گرمی نقشهای مکمل فرعی بازی میکرد.بعد که به مرتبه ایفای نقشهای اول رسیدم هنوز موقعیتی را پیدا نکرده بودم بگویم چه سناریو یی را میخواهم و چه کارگردانی خاصی آرمانی و مطلوب است. تازه بعد از فیلم«جوجه فکلی» میتوانستم تصمیم بگیرم حالا در چه فیلمی بازی کنم با چه کارگردانی کار بکنم که انقلاب شد. من در آن زمان ۳۵ ساله بودم و کنار گذاشته شدم. هنوز شروع نکرده بودم در فیلمی که دلم میخواست بازی کنم و نقشی را که خودم دوست داشتم بازی کنم به این دلیل کار مهمی نکردم. فیلمسازانی مثل عباس کسایی، رضا صفایی، کارشان شاهکار بود مثلا برای ساخت فیلمی از جنسی که منتسب به جریان فیلمفارسی میشد یک سال کار میکردند.
*هر فیلمنامهای که میآمد را کار میکردند؟
– هر فیلمنامهای که میآمد را کار میکردند و به سرعت فیلم را به سرانجام میرساندند. مثلاً آقای ایکس شاید دوسال طول میکشید تا فیلمی را بسازد اما دوستانی را که نام بردید رکورد زده اند.یکی از این دوستان ۱۷ روزه فیلمی راساخت. شاید باورتان نشود جوجه فکلی با همه تعدد لوکیشینهای پراکنده در شمال و جنوب در ۱۵ روز ساخته شد. وقتی یک سناریو را میخواندند همان موقع در مغزشان مونتاژ فیلم را انجام میدادند.
*پس تا انقلاب شد هنوز فیلم دلخواهتان را بازی نکرده بودید؟ نگرشتان نسبت به کارهای کیمیایی و حاتمی چطور بود چون آنها تقریبا نسبت به جریان اصلی سینمای ایران متفاوتتر کار میکردند؟
– این دو بزرگوار نگرش فنی -محتوایی دقیقی به سینما داشتند، میزانسن و دکوپاژ را میشناختند ضمن اینکه در برگردان فرمی، خوش سلیقهتر و اندیشمندانهتر عمل میکردند.
*با اطلاق واژه فیلمفارسی به تولیداتی که درآن حضور داشتید موافق بودید؟
– در واقع همان موقعها ما خیلی بحث کردیم عنوانی بود که جریان بدنه آنموقع یدک میکشید. ما و همکاران سینمای بدنه اصلا راجع به این موضوعها فکر نمیکردیم. نگرش من نسبت به آن دوره این گونه است که با این همه تلاش جریان اصلی فیلمسازی در ایران شکل نگرفته بود. تماشاچیهای ما هنوز عادت ندارند که برخی آثار را به دلیل حضور افراد خلاق و مولد ببینند .تماشاچی واقعی سینما به نظرم مسیر را برای سینما تعریف میکند. همان تماشاچی محترم است که برای افرادی نظیر اصغر فرهادی و مسعود دهنمکی مسیر را تعیین میکند چرا که آثار این دوستان را مردم به دلیل نامشان میروند و تماشا میکنند. بازیگر در آثار این عزیزان آنچنان مهم نیست.بیشتر نام سازنده مهم برشمرده میشود. در دوره ای فیلمفارسی مردم به دلیل اسم کارگردان سراغ تماشای اثر نمی رفتند،بیشتر بازیگر در برقراری مخاطب تاثیر داشت. در شرایط کنونی بیشتر کارگردان مهم است.
*با انتقاد همکاران، دوستان و منتقدان در آن زمان مواجه خاصی نداشتید؟
– خیلی انتقاد میشد اما اهل چالش با کسی نبودم. البته عدهای از همکاران بودند که دوست داشتند که کارشان نقد شود و هفته دیگر بروند در روزنامه دیگری جواب بدهند و خلاصه از این قصه ها. من وقت این کارها را نداشتم چون کلی قسط داشتم و باید زندگی میکردم، فقط تنها کاری که میتوانستم انجام دهم این بود که از میان یازده سناریویی که در مقابلم میگذاشتند بهترین را انتخاب کنم چون آقای کیمیایی و مرحوم حاتمی که سالی یک فیلم میساختند، من به عنوان حرفهای این کار باید زندگی میکردم و البته در میان کارگردان هایی که به من پیشنهاد میدادند، من بهترین را انتخاب میکردم.
*بعد از انقلاب چکار میکردید؟
– بعد از انقلاب هم در تئاتر فعالیت میکردم. تئاتر که تعطیل شد من دیدم کاری ندارم شغلم بازیگری بود و طبیعتا بیکار شدم و به آمریکا رفتم.
*چه سالی رفتید آمریکا؟
– دو سال بعد از انقلاب بود دقیقا خاطرم نیست ۱۹۸۰- ۱۹۸۱
*در آنجا چکار میکردید؟
– با آقای مرتضی عقیلی یک سری میانپرده کار کردیم. تا خدا بیامرز بیژن زنده بود ماه و پلنگ، شاپرک خانم و نمایشهای کودکانه را روی صحنه میبردیم. ایشان که فوت کردند من و آقای عقیلی سعی کردیم که سنتها تئاتری را زنده نگاه داریم. یعنی اقلاً ایرانیهای خارج از کشور هویت خود را فراموش نکنند.هر چند این میان پردهها قالب طنز داشت.
*چه سالی برگشتید؟
– همان موقع که آقای خاتمی گفتند که آنهایی که خارج هستند میتوانند بیایند خانوادشان را ببینند و بروند. من آمدم ولی پاسپورتم گرفتار شد و پنج سالی مجبور شدم در ایران بمانم بعد از پنج سال که برگشتم لس آنجلسنشینان به من چپ چپ نگاه میکردند اینجا هم که جور دیگری راجع به من فکر میکردند و شاید همچنان همین شکلی فکر میکنند. عجالتا دیگر نه آنجا را داشتم نه اینجا را، معلق بودم. نهایتا ماندم.دوست دارم در ایران باشم من خاکم را دوست دارم.
*خوب آقای خاتمی سال ۷۶ گفت که میتوانید باز گردید اما جناب خاتمی سال ۶۲ در یک مصاحبه رادیویی گفتند کسانی که در سینمای قبل از انقلاب بازی کردند اگر هزاران بار هم توبه کنند توبهشان پذیرفته نیست اگر نماز هم بخوانند در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست. این عین حرفی است که بسیاری از هنرمندان آن را کوچاند.
– من نشنیده ام شاید دقت نکردم.
*چرا اصرار نکردید همان دهه شصت در ایران بمانید خیلی از همکارانتان شما که قبل از انقلاب فعالیت داشتند ماندند و تلاش نکردند که ادامه فعالیت بدهند؟
– خوب جوونی کردم باید به قول شما میماندم، اما نماندم.
*با مسئولین ارشاد اون موقع برخورد داشتید صحبتی رد و بدل نشده بود؟
– نه. من همینطوری رفتم
*تمایل داشتید بمانید؟ چون بعد از انقلاب در دو فیلم حضور پیداکردید.
– بله حتی فیلم «اعدامی» و «فریاد مجاهد» را بازی کردم.«فریاد مجاهد» گره فعالیت را برای من کورتر کرد. بعدها میان این گروه سیاسی و دولت وقت شکرآب شد فیلم هم اکران نشد.
*در لوس آنجلس غیر از حضور در میان پردههای مورد اشاره فعالیت تاتری هم داشتید؟
– من، آقای عقیلی و آقای بهرام وطنپرست هم دورهم جمع شدیم و سه چهارتایی هم کار مشترک انجام دادیم (مکث میکند…)
*زندگی کردن در غربت برای شما سخت بود؟
– احساس غریبگی میکردم. به غیر از مملکت خودم هر جایی که بودم خیلی سخت میگذشت. باید عادت کنی و آنجایی شوی،اما نتونستم،حتی اصلاً زبان انگلیسی من رشد آنچنانی نداشت من بیست سال آنجا زندگی کردم، منتظر بودم برگردم تا آقای خاتمی در این مورد صحبت کردند. اوایلی هم که آمدم آقای کیمیایی میخواستند سربازهای جمعه را بسازنند من هم با کمال میل رفتم فکر کردم خود آقای کیمیایی میآید با من حرف میزند. یکدفعه دیدم آقای تهیه کننده آنجا نشسته و یک حرف هایی به من زد و من هم جوابش را دادم و آمدم بیروم در صورتی که اگر خود آقای کیمیایی بهم گفته بود دیگر نیازی به گفتن تهیهکننده نبود. «سرود تولد» را بازی کردم و حین اکران آن اتفاقات رخ داد. عده شیشههای سینما را شکستند در نتیجه فیلم را متوقف کردند بخشهایی که بنده در فیلم حضور داشتند را فیلم حذف کردند.
*شما هیچ وقت خودتان از هیچ مسئول دولتی یا به واسطه پیگیر این ممنوعیت طولانی نشدید؟
– برخی همکاران هستند که خیلی زحمت کشیدند هنرپیشه شوند و به شهرت برسند.من شغل خانوادگیام بوده، به این دلیل هیچ وقت به هیچ ادارهای نرفتم. اگه خواستند فرستادند دنبال من. همینطور که در تئاتر فرستادند دنبالم. الان هم منتظر بودم که زمینه مساعد شود و سینماگری پیشنهاد دهد. اگر چنین اتفاقی بیفتد به دوستان نه نخواهم گفت.
*خیلی از همکاران شما مثل آقای پیشواییان در حال حاضر در سینما حضور دارند این خیلی علامت سوال بزرگی است که چرا مسئولین دولتی در این سالها به این قضیه فکر نکردند؟
– وقتی میگویند صلاح نیست، حتما صلاح نیست
*اشتیاق دارید دوباره بروید روی پرده سینما خودتان را ببینید
– من شغلم بازیگری است اصلاً بحث اشتیاق نیست یعنی تا دم مرگ. شغل دیگری که ندارم. حتماً یک عیبی هست که نفرستادند دنبالم،بحث اشتیاق نیست، هنوز مسئول واقعی سینما پیدا نشده اگر پیدا بشود خوب طبیعی است مشکل کار نکردن ما در عرصه سینما حل خواهد شد.
*بچههای سینما به شما سر میزنند احوالی از شما میپرسند؟
– بازیگران امروز سینما از معرفت لبریزند، ننه گیلانه سینما، بانو فاطمه معمتدآریا همیشه جویای حالم هست آقای فراهانی و دخترشان (شقایق فراهانی). آقای پرستویی خیلی لطف دارند. تا بود خدابیامرز شکیبایی. پورعرب هم تا قبل از مریضی خودش بهم سر میزد الان ازش خبری ندارم خیلی دلم میخواهد او را ببینم. اوایلی که از آمریکا آمده بودم خیلی بهم لطف میکرد. راستی از همسرم خیلی تشکر میکنم خیلی برایم زحمت میکشد.من که اهل مصاحبه نیستم اما خواستم از ایشان مراتب تشکرم را رسانه ای اعلام کنم…
توضیح: این گفتوگو پیش از این در تاریخ نوزده شهریور ۱۳۹۲ منتشر شده بود.
بهمن مفید , خط سوم هنر
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.